سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مدیر وبلاگ
 
آمار واطلاعات
بازدید امروز : 5
بازدید دیروز : 83
کل بازدید : 453356
کل یادداشتها ها : 138
خبر مایه


تنوع در سوژه و مضمون می تواند همواره عامل جذابیت و بالطبع جلب توجه مخاطب در هر حوزه از هنر باشد. همچنانکه برعکس این قضیه نیز مصداق دارد و مشابهت موضوع، محتوا و تکرار عاملی است که به شدت باعث دفع مخاطب می شود.

در واقع تنوع فی نفسه مثبت و عامل رونق هنر تلقی می شود. این وضعیت چندان هم به ضعف یا قوت اثر بستگی ندارد. مثلا ممکن است که چند شبکه همزمان چند سریال قوی- از نظر رعایت استانداردهای فیلمسازی و محتوای آن- پخش کنند که اگر چه این قوت ها از جمله فاکتورهایی است که به کار امتیاز می بخشد، اما همین تشابه ابعاد مختلف سریال های قوی، خود بخود بخشی از مخاطبان را با ریزش روبرو می کند.

 در حالی که برعکس، اگر چند سریال متوسط هم ساخته و پخش شود، اما از تنوع موضوعی و مضمونی برخوردار باشند، حتی آن قشر از مردمی که چندان اخوتی با تلویزیون ندارند، مشتری آن خواهندشد. حال اگر که این کارها ضمن تنوع از قوت هایی هم برخوردار باشند که جذابیتی مضاعف به وجود آمده است.

به عنوان مثال درنظر بگیرید که اگر درمیان سریال های پخش شده امسال به مناسبت ماه مبارک رمضان «او یک فرشته بود» کار علیرضا افخمی و «متهم گریخت» کار عطاران نبود، چه اتفاقی می افتاد. تشابه موضوع، فضا، آدم ها و لحن طنزآمیز بقیه سریال ها بی تردید، بیننده های تلویزیون را خسته و بی انگیزه از نشستن پای گیرنده ها می کرد، در حالی که دیدن کاری متفاوت مانند «او یک فرشته بود» که در تلویزیون ایران بی نظیر بود و برای مخاطب انبوه سیما طراوت داشت، عامل ترغیب و تشدید ذائقه بیننده ها شده و بی شک آن ها تشنه دیدن کارهای بعدی که رویکردی شیرین و نمکی داشتند، می شد.

پس تا همین جا هم به خاطر وجود تنوع در یکی دو سریال، تلویزیون را باید موفق درجذب بیننده و یک گام به جلو ارزیابی کرد و در نظر بگیرید که اگر ضریب این تنوع افزایش می یافت ماه رمضانی پرخاطره، شاد و با هیجان در زندگی مردم ثبت می شد.با این حال باید گفت که تا کور شود چشم حسودان آن سوی آب ها که طی ماه رمضان آنتن هایشان درمیان خانواده های صاحب ماهواره بی مشتری شد و متقابلا به تلویزیون نیز باید گفت دست مریزاد.

با این مقدمه می پردازیم به تحلیل و بررسی موردی هر کدام از سریال ها.

مرده متحرک؛ شبکه اول

روایتی تکراری از حرص و آز

حکایت حرص و آز آدمیان در طول تاریخ بشریت کم روایت نشده و شاید بیشترین حجم درام های تاثیرگذار و ماندگار را همین جنبه از خوی آدم ها تشکیل داده است.

کشمکش بر سر تصاحب اموال، ارث والدین، غصب جایگاه دیگری و بالاخره پشیمانی فردی که در دوران زندگی اش دست به همه جور تمهیداتی برای زندگی مرفه زده، مسایل محوری بسیاری از نمایش ها بوده است.

روایت آدمی که در طول زندگی مردن را در چشم انداز خود ندیده و حالا پس از مرگ در دنیایی دیگر تازه چشم باز کرده و می بیند که فرزندان، همکاران و دیگرانی که در کنار خود داشته فقط چشم طمع به مال او داشته اند، فردی که نه اهل مسجد بوده و نه دست مستمندی را گرفته و حالا نادم، دستش به جایی بند نیست.

این روایت و تم مشترک بسیاری از کارها، البته در دل خود جذابیت هایی دارد که بسته به سازنده نمایش و نوع روایت قوت و ضعف می یابد. حضور فردی آسمان جل اما خوش قلب، ساده لوح و با ویژگی های ایثارگرانه نیز تازگی ندارد و چنین افرادی با همپالکی ها و دیگر افراد حاشیه ای تشکیل دهنده بسیاری از شخصیت های فیلم ها وسریال ها بوده اند و حتی ظاهر شدن یک روح سرگردان و ارتباط او با برخی آدم های زنده نیز تازگی ندارد، اما آنچه که می توانست این عوامل تکراری را طراوت ببخشد، افزایش کشمکش ها، تعدد اتفاقات، باورپذیری ظاهرشدن روح و نوع تقابل او با آدم های زنده دنیا طلب است.

مرده متحرک البته رویکردی به ژانر کمدی- وحشت دارد، چیزی که اگر سنجیده و با ایجاد موقعیت های کمدی توام با لحظات ترس و استرس صورت می گرفت، جایگاه مطلوبی در میان سریال ها می یافت در حالی که اکنون فقط گرایش به شیرین جلوه دادن برخی تلخی های محتوایی دارد و حتی برای انتقال و القاء سهل تر کنایه های مضمونی آن - به جز تمهیدی برای مخفی نگاه داشتن ضعف های اجرایی آن- استفاده ای از گرایش کمدی-وحشت نشده است.

حتی در بخش هایی که به ظاهر شدن روح برمی گردد علاوه بر اینکه استفاده افراطی نیز از این عامل شده است - به جای عنصر باورپذیری در مخاطب- تمسخرآمیز شده و به خاطر بضاعت تکنیکی سینمای ما، گاف های آشکاری که درکار رخ داده اگر هوشمندی کارگردان به داد کار نمی رسید اساس نمایش با بحران مواجه می شد.

آنچه که پخش شد در تمام طول قسمت های آن متکی به دو عامل نگه دارنده نمایش بود، اولی متن پردیالوگ (رادیویی) که حالا تا حدودی از سوی مخاطبان تلویزیون پذیرفته شده است و بعدی حضور مجید صالحی در نقش جلال است. اگر صالحی از کار بیرون کشیده می شد، چیزی باقی نمی ماند. این اتفاق اگر چه در کارهای اصولی یک ضعف محسوب می شود، اما در چنین سریال های پرکاراکتر بی استفاده، یک امتیاز محسوب می شود. شاید هم از ابتدا جای کار بیشتری برای دیگران در نظر گرفته شده بود، اما با غالب شدن صالحی بر گروه، خود به خود، دیگران بلااستفاده مانده اند! تا جایی که در بیشترین زمان پخش یک قسمت ما شاهد بودیم که فقط همین آدم قصه را پیش می برد. صالحی هم البته به نسبت نقش های پیشین خود عکس العمل یا کنش های متفاوتی ارایه نمی دهد و او همانی است که مثلا در خوش رکاب و غیره بوده است. پرویز فلاحی پور تلاش کرده تا با کارهای پیشین خود متفاوت ظاهر شود، اما متن و فضا به او اجازه خودنمایی نمی دهد یا مثلا فردوس کاویانی در نقش سفرآخرت، منفعل و تنها درگریم، تفاوت هایی دارد. در حالی که او در قالب در نظر گرفته شده می توانست فاصله مرگ را با آدمیان نشان دهد و بر ابعاد معنوی کار بیفزاید.

به طور کلی مرده متحرک در صورت خرج کمی هوشمندی، می توانست یک اتفاق باشد، اما اکنون در راستای دیگر نمایش های هجوآمیز، چیزی فراتر از اتکای به کلیشه های معروف به فیلمفارسی با ضرباهنگ مرسوم در تلویزیون از کار درنیامده است.

او یک فرشته بود، شبکه دوم

روایتی جذاب از کشمکش های نیکی و پلیدی

علیرضا افخمی باسریال «تب سرد» نشان داد که دغدغه مخاطب دارد و همین توجه خودبخود او را واداشته تا در دومین کارش نیز به سمت دستمایه قرار دادن قصه و مضمونی حرکت کند که از نوگرایی و جذابیت لازم برخوردار باشد.

«او یک فرشته بود» در سینما و تلویزیون ما نخستین نمایش داستانی است که از شیطان در مقام «بدمن» استفاده می کند و تمام اوج و فرودهای دراماتیک قصه براساس عملکرد این مظهر پلیدی و چگونگی فریب خوردن انسان توسط او استوار است.

در واقع همه داستان و موتور محرکه آن، تقابل وکشمکش شیطان و انسان است. این قصه که متأثر و الهام گرفته از متون دینی و روایت های مذهبی دراماتیزه شده، وقتی جایگاه ویژه ای در نزد بیننده های تلویزیون پیدا کرد- و هرچه داستان به جلو می رفت بر تعداد مخاطبان آن افزوده می شد- که در قالب روایی خود، با اتفاقات پرتعلیق و فراز و نشیب های پیچیده درونی و بیرونی توام می شد.

قصه محوری سریال اگرچه همچنان براساس عشق مثلثی شکل می گیرد و از این کلیشه پیروی می کند، اما به خاطر قصه پردازی یک ضلع آن که شیطان است و دو ضلع دیگر آن که رویکردی احترام برانگیز و شرعی دارد، فضا وکشمکش های عشقی آن گرایش عبرت آموز و تأدیب کننده پیدا می کند. این ماجرا خصوصاً با هوشمندی نویسنده و کارگردان وقتی سیری ارزشی پیدا می کند که برخلاف کلیشه سنتی قصه ها که شیطان را در هیبت یک زن بد ظاهر (پیرزن عجوزه) ترسیم می کنند، جنسیت شیطان مشخص نیست و با اینکه از ابتدا در ظاهر یک دختر جوان و معصوم وارد می شود ولی به تدریج با ظاهر شدن در قالب یک مرد (سرابی) شکل و شمایلی غیر معلوم می یابد، بنابراین با روایت های دینی نیز کاملا منطبق می شود.

حالا از این ابعاد کار که بگذریم، او یک فرشته بود، جذابیت های متأثر از تکنیک و استفاده ازجلوه های ویژه کامپیوتری نیز دارد و در تلویزیون ما نخستین بار است که چنین بهره برداری هایی می شود. به عنوان مثال آنجا که فرشته (با بازی بهاره افشار) در برابر چشمان دختر بهزاد از میان میز عبور می کند یا سروتنه او شعله می گیرد و... از جمله ترفندهای جدیدی است که می تواند راهگشای آثار دیگری دراین زمینه باشد. البته خلاقیت های عوامل پشت دوربین این سریال به همین موارد منتهی نمی شود بلکه می باید به تیتراژ ساده اما در خدمت محتوای قصه (تصاویر سیاه و سفید) فیلمبرداری به شدت تأثیرگذار اسفندیار شهیدی نیز اشاره کرد. این جنبه کار وقتی با موسیقی تلفیقی و هشدار دهنده سریال مچ می شوند، با سبک و سیاقی ویژه در میان سریال ها روبرو می شویم.

نکته جالب دیگر سریال این است که تا به حال کمتر برنامه سازی توانسته کاری را در 30 قسمت بدون داستان های فرعی و اتفاقات و ماجراهای غیراصلی به پیش ببرد. درحالی که دراین سریال ما از ابتدا همه مسایل و ماجراها را تنها در میان چند نفر و آنهم حول بهزاد و خانواده اش می بینیم و تنها یک قصه و آنهم درباره مثلث اصلی وجود دارد. در واقع به خاطر قوت محتوایی، موضوعی و تکنیکی کار ضعف های دیگر سریال از جمله بازی های نه چندان مطرح، کم وکسرهای فیلمنامه و منطق روایی کار اصلا به چشم نمی آید و همه این ها در سایه فضای و هم انگیز، تعلیق آفرین و معنویت مستتر در بطن و ظاهر کار قرار گرفته است.

 

خلاصه اینکه سریال «او یک فرشته بود» نمونه ای از وظیفه تلویزیون در حیطه کار نمایشی است. رویکردی که می خواهد اصول و معانی و مبانی دینی را به صورت غیرمستقیم و غیرشعاری در معرض دید مخاطبان قرار دهد.

شیطان به عنوان نماد پلیدی و مظهر فریب و نیرنگ همیشه در انتظار قربانی است و خصوصا که این فرشته متمرد از درگاه خداوند، قربانیان خود را در میان آدم های با فضیلت جستجو می کند و می بینیم که بهزاد در ابتدا آدمی است که به شدت معتقد به رعایت حلال و حرام و متعهد نسبت به آداب و اخلاق اسلامی است و چنان مغرور است که نزدیک ترین کس خود را با توهین و اتهام اینکه غیرقابل اصلاح است طرد و از منزلش بیرون می کند، غافل از اینکه شیطان به زودی در خانه او را خواهد زد. پس عمق اعتقاد و ایمان مهم است، چیزی که سازندگان سریال «او یک فرشته بود» با وام گرفتن از سبک قصه سرایی کلاسیک اما درمدیومی کوچک تر از سینما، به خوبی موفق در خلق آن شده اند.

متهم گریخت؛ شبکه سوم

تکراری دلنشین و ملموس

این خیلی مهم است که هنرمندی بدون ادعا و پزهای آنچنانی موفق شود مهمترین و بااهمیت ترین وجه بیرونی یک اثر هنری را بدست آورد، یعنی جذب هرچه بیشتر مخاطب. این چیزی است که رضا عطاران هم پارسال با خانه بدوش و هم امسال با سریال متهم گریخت بر آن فایق آمد و توانست رکوردشکن جلب و جذب مخاطب باشد. خصوصاً که این اتفاق به خاطر دوری از سطحی گرایی، فاصله از ابتذال و گرایش هرچند ضعیف به مسایل اجتماعی، ارزشمند هم تلقی می شود.

داستان اصلی متهم گریخت همان قصه خانه به دوش است و تنها شغل هندوانه فروشی به اگزوزسازی تغییر یافته و جای لولایی را گرجستانی گرفته ضمن اینکه سفر به آن سوی آبهای لولایی به مهاجرت موقتی گرجستانی به تهران تبدیل شده است.

اما توانایی و خلاقیت عطاران در افزایش تعداد اتفاقات و گره های داستانی بروز و ظهور یافته است. عطاران و نویسنده اش سعید آقاخانی (که هردو بازیگر سریال هم هستند) از این اصل فیلمنامه نویسی و اجرای کار پی روی می کند که برای ایجاد هیجان و التهاب در مخاطب به منظور پی گیری داستان باید مرتب اتفاقات پی در پی و موقعیت های تعلیق آفرین دنباله دار ایجاد کرد تا قهرمان قصه هنوز از یکی خلاص نشده درگیر ماجرایی دیگر شود و این چنین است که مخاطب نیز به همراه قهرمان قصه درگیر ماجراها می شود و با او همراهی و همذات پنداری می کند.

عطاران پس از کوچه اقاقیا و خانه به دوش حالا پرتجربه تر به سبک و سیاقی دست یافته که ضمن دستمایه قراردادن مسایل و مشکلات به روز جامعه از قبیل بیکاری، تورم، کمبود مسکن و هویت باختگی شهرنشینان در عدم رعایت و احترام به سنت و آداب، قالب و شیوه قصه پردازی اش مبتنی بر کمدی موقعیت و طنز کلامی آشنا و قابل لمس است. شخصیت هایی که در متهم گریخت و پیش از آن در خانه بدوش قصه را روایت می کنند نمونه هایی از مردمی هستند که از هر نظر (چه پوشش، چه گویش و حتی نشست و برخاست) در کوچه و بازار این دیار به چشم می خورند و غالب مردم شب و روز با آنها سروکار دارند. اغراق در تیپ سازی آنها نیز نه تنها جزو ضعف کار محسوب نمی شود بلکه لازمه کار طنز و کمدی همین جنبه های غلوآمیز است.به عنوان مثال شاید مجموعه اتفاقات روی داده برای هاشم آقا چندان با واقعیات همخوانی نداشته باشد، اما همین که از واقعیت الهام می گیرد و توسط تیپ های قابل باور روایت می شوند، جنبه اغراق در آنها پوشیده و تأثیرگذاری اثر غالب می شود. هرچه عناصر چیده شده واقعی تر و پرداخت شخصیت ها ملموس تر باشند، احساس نزدیکی مخاطب با آنها بیشتر می شود. کاری که عطاران در متهم گریخت، انجام می دهد، هرچه دراماتیزه کردن واقعیت ها حتی به شکلی اغراق آمیز است. و در اینجا حضور بازیگرانی که بهتر و عمیق تر نقش را درک کنند و کاراکتر محوله را رئال تر و راحت تر ایفا کنند، باتوجه به جنبه های اجتماعی کار، جذابیت مضاعفی را به وجود می آورند. بی دلیل نیست که عطاران سعی اش بر این است تا ازبازیگران توانا و کسانی که بیشتر با جامعه ارتباط دارند استفاده کند. این بازیگران که از تئاتر نیز فاصله ندارند، طبیعی است که ارائه نقش غلوآمیز را قابل باورتر ایفا می کنند. مثلا مریم امیرجلالی با اینکه در این تیپ کلیشه شده و در متهم گریخت همان زن دردکشیده خانه بدوش است بازهم این تکرار لطمه ای به کار نزده است که برعکس جذابیت آفرین نیز شده است یا سیروس گرجستانی که علی رغم استفاده تکراری و افراطی از دست و اندامش بازهم امثال او در جامعه مابه ازای بیرونی دارد و ازسوی بیننده های تلویزیون پذیرفته می شود.

خلاصه اینکه عطاران با دو سریال ارائه داده خود حالا در تلویزیون جایگاه برجسته ای یافته و درصورت گرایش عمیق تر به مسائل اجتماعی و ناهنجاریهای موجود، باز هم نمونه های بهتر از این ارائه خواهد داد.

برای آخرین بار؛ شبکه تهران دزدان مادربزرگ!

«برای آخرین بار» به کارگردانی اکبر منصور فلاح و تهیه کنندگی صدیقه صحت که در سریال سازی از تجارب قابل تأملی برخوردارند از جمله کارهای شیرین و نمکی پخش شده به مناسبت ماه مبارک رمضان بود که همه انرژی و جذابیت خود را از وجود دوعامل می گرفت. نخست اینکه تصویر سرمایه داری که پس از اتفاقاتی به این نتیجه می رسد که «ای بابا هرچه کاشته، باد بوده که اکنون طوفان درو می کند»، به عنوان کلیشه ای آشنا و جواب داده در نزد مخاطبان تلویزیون و سینما، و دوم اینکه حضور چند بازیگر کمیک و توانا در ایفای نقش های جدی که لازم است کمی تعدیل شوند. نه تنها داستان سریال بلکه اجرای کار نیز به شدت بوی تکرار و بارها دیده شده می داد. دزدان مادربزرگ در تلویزیون خودمان و حکایت های بی شمار در این ارتباط با تیپ سازی از کارگران ساده دلی که کارفرمایشان آنها را به حساب نمی آورد و متقابلا فرزندان این کارفرما برای بدست آوردن اموال او تا سرحد نقشه قتل اش را کشیدن پیش می روند و... خلاصه اینکه این جور خط کشی های سیاه سیاه و سفید سفید دیگر ازسوی مخاطبان عادی هنر هم پذیرفته نمی شود اگر قرار است خاستگاه و پایگاه طبقاتی آدم ها موثر در کسب یا عدم دریافت فضایل اخلاقی باشد، بی تردید این رویکرد بایستی در قالبی ظریف و درلایه های غیرشعاری و پنهان به تصویر کشیده شود.

تناقض و پارادوکس میان متن که گرایش به ملودرام دارد و چگونگی حضور و ارائه نقش ازسوی بازیگران به ویژه جعفری وتیموری اصلی ترین عامل تشتت و ناهماهنگی سکانس های مختلف سریال بود، به عبارتی نوعی از کمدی و هجو به کار تحمیل شده بود که در سناریو و متن جایی برای آن در نظر گرفته نشده بود .با این حال تولید سریال هایی مانند برای آخرین بار به مراتب ارزنده تر از بسیاری از کارهای غریبه است که هیچ گونه سنخیتی با فرهنگ و باورهای مردم ندارند و صد البته که هرچه تولید و کمیت کارهای داخلی افزایش یابد، می توان انتظار جرقه های ماندگار بیشتری را داشت. جرقه هایی که درصورت شعله کشیدن همان عاملی است که رسانه ملی را در جذب مخاطب و سلامت محتوایی سرآمد رسانه های بیگانه قرار داده و بیش از این قرار خواهد داد.






طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ