در این غروب غم انگیز پایان ذی القعده، چشمان همیشه دریایی تو، بر این دنیای فانی بسته شد و عالمیان از نعمت وجود گرانقدرت بی بهره شدند. در تابش مهتاب گونه ماه، بارش اشک ستارگان را در سوگ تو می بینیم که ترجمان عشق است از برای دلهای همیشه عاشقمان و این غروب غم انگیز، زخم های دلمان را تازه می کند در فراق رضا(ع) موسی (ع) و صادق(ع) آنان به شوق دیدار تو صحن آسمان را آذین می بندند تا تو را در کنار خویش بپذیرند و تو را در آغوش ریحانه پیامبر (ص) ا ز رازهای نگفته لب بگشایی؛ از همه جفا پیشه ات که چشمان دنیایی اش، جویبار شبنم سحرگاهی را به هنگام مناجات تو ندید و نشناخت
آنگاه که صدای شاد و دلربایت فضای خانه ابالحسن را از آن خود کرد و شیعیان نگران و مضطرب چشم بر خانه دوخته را تو عرش الهی شادمان ساخت و سجده های شکر خدای بر زمین نهاده شد .دستهای توطئه در هم گره خورد با پیوندی نا گسستنی و قلب هایشان خنجر خورده و زخم آلود: بغض و کینه را در خود پرورش داد. تو که مظهر وقار و صاحب عزت و اقتدار بودی را در کارهای کودکانه ندیدند و صدایت به قهقهه نشنیدند که تو را وارث عظمت خلق خوش پیامبر (ص) و آلش بودی و شکر گذاری نوح، دوستی ابراهیم، اخلاص موسی، صداقت اسماعیل: صبر یعقوب و ایوب، تواضع سلیمان و عیسی در وجودت جمع شده بود . تو که همچون گلی خوش بو در دست نسیم ولایت پرورش یافتی و شکفته شدی و چون پایه های رفیع حسب با گوهر شرف جمع شد و موهبت های الهی همانند سپیده تابان درخشنده صبح در وجودت درخشیدنی گرفت، تو که در سالهای خردسالی، تمامی دانشمندان دیگر مذاهب را به تواضع و خضوع وا می داشتی، تاب تحمل از وجود خفاشان ربوده بودی و سیه قلبان تاریک اندیش زمانه خویش را درمانده و عاجز کرده بودی!
آخر چگونه می توانستند بپذیرند کودکی خردسال با توان علمی خود بزرگان علوم و ادیان را به زانو در آورد و آنان تنها سکوت کنند؟ و اینک تو می روی در آغاز طراوت و بهار را تلاوت می کنی بر بام خانه ات آنگاه که کبوتران که به حقیقت ملائکند پروانه صفت بال در بال هم می نهند و سایه بانی می شوند برای جسم مطهرت! و چشمان الهی اشان قطره قطره باران عشق می ریزد بر پیکر مطهر و مقدست تا خورشید از ولع خود بکاهد. و تو ای خورشید عالم افروز چه طمعی داری که اینگونه بی رحمانه تازیانه داغ خود را بر زمینیان فرود می آوری ! میدانی قطره قطره باران شبنم گونه ملائک از چیست ؟ ....